< چهار شعر از اصغر رضایی گماری
قفس
ديديم نمي شود
در زمين عاشق شد
به آسمان پرواز كرديم
وقتي برگشتيم
ما را به قفس انداختند
نتوانستيم ثابت كنيم
پرنده نيستيم
ما تنها عاشق شده بوديم.
پروانه
يادت باشد
بر پيله هاي دردِ تنت
با اشك بنويسي
دنيا
جاي پروانه شدن نيست.
دلتنگي
دلتنگي را
زماني حس خواهي كرد
كه هيچ عابري
كبريتي براي آخرين سيگارت
در جيبها نداشته باشد.
اندوه
آخرين زنگ كلاس
آغاز اندوه
سه ماههي مدرسه بود.
نظرات شما عزیزان:
سلام.چرا فیلدی که میخام از شعرتون نظر بدم نمیشه چیزی نوشت بالاش که نوشته آزاده نظر دادن
شعرهابسیار زیبا هستند.موفق و پیروز باشید.
سلام شعرات پراززیبایی واحساسات هستن امیدوارم درتمام مراحل پیروز وسربلند باشی
سلام دوست خوب من اصغرخان شعرات عالی هستن پرازاحساسات امیدوارم همیشه موفق باشی
بختیاری 

ساعت23:29---2 خرداد 1392
سلام.
شعرایی بسیار جالبی بودن، سرشار از عاطفه و احساس؛ زنده و برقرار باشید.
شعرایی بسیار جالبی بودن، سرشار از عاطفه و احساس؛ زنده و برقرار باشید.
بختیاری 

ساعت23:28---2 خرداد 1392
سلام.
شعرایی بسیار جالبی بودن، سرشار از عاطفه و احساس؛ زنده و برقرار باشید.
شعرایی بسیار جالبی بودن، سرشار از عاطفه و احساس؛ زنده و برقرار باشید.
مجتبی محمد زاده 

ساعت16:13---2 آذر 1391
من خیلی زور دارم من میرم کیوکشین همه رو میزنم و میخورمشون هورا هورا
kh 

ساعت13:59---3 آبان 1391
عالی هستن واقعا استادی
مجتبی محمدزاده 

ساعت13:08---2 آبان 1391
عجب شعر هایی بهبه!!!!http://loxblog.ir/ihttp://loxblog.ir/images/smil ies/smile%20(25).gifmages/smilies/smile%20(25).gif
یا علی 

ساعت6:47---29 مهر 1391
هر که غم می خورد و ناپیداست
خون دل می خورد و ناپیداست
تو مپندار کز دل ما بی خبر است
یا که مجنون شده و در به در است
او مومن و ما در پی او حیرانیم
عشق داند که سرگردانیم
درسته که از نظر وزن نا میزونه اما همش تو 2الی 3 دقیقه گفته شده
خون دل می خورد و ناپیداست
تو مپندار کز دل ما بی خبر است
یا که مجنون شده و در به در است
او مومن و ما در پی او حیرانیم
عشق داند که سرگردانیم
درسته که از نظر وزن نا میزونه اما همش تو 2الی 3 دقیقه گفته شده
تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1391
| 17:6 | نویسنده : اصغر رضایی گماری | .: Weblog Themes By Pichak :.